کد خبر : 2244

تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۹ زمان : ۷:۰۰

طنز زندگی سگی

زندگی توأم با درد و رنج و فقر و مسکنت و تنکدستی را در اصطلاح عامه زندگی سگی گویند که از آن کاهش جان زاید و فرسایش تن. اما باید دید منظور منظور از زندگی سگی چیست و چه واقعه‌ای آ را بر سر زبان‌ها انداخته است؟ سگ این حیوان نجیب و وفادار، اگرچه در […]

زندگی توأم با درد و رنج و فقر و مسکنت و تنکدستی را در اصطلاح عامه زندگی سگی گویند که از آن کاهش جان زاید و فرسایش تن.

اما باید دید منظور منظور از زندگی سگی چیست و چه واقعه‌ای آ را بر سر زبان‌ها انداخته است؟ سگ این حیوان نجیب و وفادار، اگرچه در زمان حاضر راحتی و آسودگی و آسایش دارد، اما در زمانها و اعصار گذشته زندگی راحتی نداشت و البته امروز هم در غالب مناطق جهان حتی از آسایش نسبی، برخوردار نیست. چراکه خواه در خدمت بشر باشد و خواه به طور ولگردی زندگی کند، شبها را به حکم غریزه و وظیفه بیدار است و با شنیدن کمترین سروصدا، سر از دستهایش برداشته و به پاسداری می‌پردازد. روزها هم که باید در خواب و استراحت باشد. به این طرف و آن طرف روی می‌آورد و دو می‌جنباند تا تکه استخوانی به دست آورده و رفع گرسنگی کند؛ اما اگر مشکلات این حیوان قانع و بردبار همین بود، باز هم جای شکر داشت، چراکه غالباً در معرض حملات ناجوانمردانه مردم و سنگ‌پردانیهای اطفال در کوی و برزن قرار می‌گیرد. لذا نه شبی خوش دارد و نه روزی آرام. طبیعی است این حالت زندگی سگی چون مطبوع طبع آدمی نیست، لذا زا آن به زندگی رنج و درد و بدبختی و بیچارگی تعبیر می‌کنند.

دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی حکایت شیرین و طنزٱمیزی را نقل می‌کند که هرچند حنبه اساطیری‌اش بر حقیقت وجودی آن می‌چربد اما می‌تواند ریشه تاریخ ضرب المثل را به دست دهد.

معروف است که در روز اول خداوند برای بشر ۳۵ سال عمر تعیین کرده بود و برای سایر حیوانات هم عمری معین شده بود. آدمیزاد که ب هیچ چیز قانع نیست پیش خدا شکایت برد که: « خداوندا، این ۳۵ سال کم است. مقداری بر آن بیفزا تا بتوانم عبادت تو را در آخر عمر به جا آوردم.»

چون عنوان عبادت را پیش خدا کشید خداوند فرمود تا از عمر یکی دیگر از موجودات بردارند و بر عمر بشر بیفزایند. مأمور اجرا، خر را از همه ساکت‌تر دید. ۲۰ سال از عمر او برداشت و بر عمر آدمی افزود. بنابراین عمر بشر از ۳۵ سال به ۵۵ سال اضافه شد؛ اما چون از عمر خر بود این ۲۰ سال بعد از ۳۵ سال را، آدیمیزاد ناچار شد مثل خر کار کند و جان بکند. و به این ترتیب محلی برای عبادت نماند. باز نزد خدا شکایت برد. خداوند فرمود تا ۱۰ سال دیگر از عمر مخلوقی دیگر بردارند و بر عمر آدمیزاد بیفزایند. این بار نوبت سگ بود. ۱۰ سال از عمر او برداشتند و بر عمر آدمی گذاشتند. ولی متأسفانه باز هم به عبادت نرسید. زیرا این ۱۰ سال بعد از ۵۵ سالگی، یک زندگی سگی بود که برای آدم پیش آمد. پر از رنج و بیماری که آدم باید مرتب در حال رژیم باشد. زود بخوابد، زود برخیزد، کم بخورد، کم حرف بزند و هر روز به مشکلی دچار شود و فقط دلش خوش باشد که زنده است!

و به قول شادروان علی دشتی: زندگی که بخواهند دوباره آن را به سگ برگردانند هرگز قبول نمی‌کند.

با این توصیفی که شد، زندگی سگی بدترین نوع زندگی‌ها و همپایه مرگ است ولی آدمی به جهت ترس از مرگ و امید به زندگی بهتر، به آن ادامه می‌إهد و به تکرار شب و روز می‌پردازد.

ارسال دیدگاه