کد خبر : 2006

تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۹ زمان : ۷:۰۰

چگونه منشی دفتر وکالت بودم، وکیل شدم؟

برای کسب شغل باید اندیشید و فکر کرد. راهها و روزنه‌های فراوانی وجود دارد که دنیایی شگفت انگیز به روی انسانها باز می‌کنند.   ۱۷ ساله بودم که به عنوان منشی یک دفتر وکالت مشغول به کار شدم. در آن موقع، سالهای دهه ۵۰ میلادی را می‌گذراندیم. راستش هنوز وقت آن نرسیده بود که من […]

برای کسب شغل باید اندیشید و فکر کرد. راهها و روزنه‌های فراوانی وجود دارد که دنیایی شگفت انگیز به روی انسانها باز می‌کنند.

 

۱۷ ساله بودم که به عنوان منشی یک دفتر وکالت مشغول به کار شدم.

در آن موقع، سالهای دهه ۵۰ میلادی را می‌گذراندیم. راستش هنوز وقت آن نرسیده بود که من کار کنم. ولی شرایط زندگی مجبورم کرد که کار کنم. دوست داشتم درس بخوانم و تحصیلم را بیشتر ادامه دهم. ولی پدر و مادرم توانایی فرستادن مرا به دانشگاه نداشتند. در آن روزها هم کار زیادی برای زنها نبود که انجام دهند و اگر هم بود، کار مناسبی نبود.

اگر درس می‌خواندم و در رشته حقوق تحصیل می‌کردم در کنار آن کاری که داشتم، فرصت‌های بسیار خوبی برایم پیش می‌آمد و می‌توانستم به درجات بالایی برسم. ولی من فقط منشی یک دفتر وکالت بودم و هرچه رئیسهایم به من دیکته می‌کردند باید می‌نوشتم و یا انجام می‌دادم. من معمولاً کارم نوشتن فرمها برای رئیسهایم بود. در بین همه رئیسهایم که همه وکیل بودند، یک وکیل بود که خیلی حرفهایش را سریع می‌گفت. نوشتن کلمات او که خیلی خیلی سریع ادا می‌شد، کار سختی بود. برای یافتن راه حلی برای آن مشکل، از یکی همکارانم که از من خیلی بزرگتر بود و تجربه کافی داشت کمک گرفتم.

او به من گفت: اگر آن وکیل ۳ جمله حرف زد، تو ۲ جمله آن را که از همه مهمتر است را یادداشت کن و بقیه را فراموش کن. آنچه را که اهمیت دارد، بنویس.

به این ترتیب تجربیاتی اندوختم و رفته رفته کارهایم را بهتر و بهتر انجام دادم تا پس از چند سالی به این فکر افتادم که اگر بخواهم، من هم می‌توان یک وکیل بشوم!

هرچه زمان بیشتری می‌گذشت و هرچه که به افراد بیشتری برخورد می‌کردم که نمی‌توانستم از حقوقشان دفاع کنم، بیشتر به این فکر می‌افتادم که ای کاش من هم وکیل بودم! من به شدت به رشته حقوق علاقمند شده بودهم.

۱۰ سال طول کشید تا من به آرزویم جامه عمل پوشاندم. در آن زمان ازدواج هم کرده بودم. دیگر کار نمی‌کردم و ۳ بچه داشتم. اما در آن زمان که ۲۷ سال از عمرم می‌گذشت، تصمیم گرفتم وارد دانشگاه شوم. در سال ۱۹۷۳ وارد دانشگاه شدم تا به تحصیلاتم ادامه دهم و پس از چند سال تلاش و تحصیل، در رشته حقوق فارغ‌التحصیل شدم. خیلی مهم است که انسان بتواند آرزوها و رؤیاهایش را عملی سازد. اولین شغل من به من یاد داد که خودم را دست کم نگیرم و از مسئولیتهایی که به عهده ام می‌گذارند، کمال بهره را ببرم.

نویسنده این ماجرا اکنون یک وکیل معتبر در « اتاوا » است.

ارسال دیدگاه