کد خبر : 526530

تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۴ زمان : ۱۶:۰۴

چگونه عشق ورزی کنیم؟

برای ورود به وادی عشق، ابتدا باید هم‌نوایی کامل بین عاشق و معشوق وجود داشته باشد و این هم‌نوایی دست نمی‌دهد مگر اینکه در قدم اول روشن شود دیدگاه عاشق و معشوق نسبت به عشق چه است؟ عاشق هنرمند، عشق را نیز از مقوله هنر می‌داند. هنری که مانند سایر هنرها نیازمند آموختن است. اما […]

برای ورود به وادی عشق، ابتدا باید هم‌نوایی کامل بین عاشق و معشوق وجود داشته باشد و این هم‌نوایی دست نمی‌دهد مگر اینکه در قدم اول روشن شود دیدگاه عاشق و معشوق نسبت به عشق چه است؟
عاشق هنرمند، عشق را نیز از مقوله هنر می‌داند. هنری که مانند سایر هنرها نیازمند آموختن است. اما درست مقابل نگرش فوق، دیدگاه دیگر، عشق را احساس مطبوعی می‌داند که درک آن بستگی به بخت آدمی دارد. رویه عجیب این نوع عشق آن است که هر شخصی در مرحله اول می‌خواهد که دوستش بدارند نه این که خود دوست بدارد یا استعداد مهرورزیدن داشته باشد. وی احساس می‌کند هیچ نکته آموختنی وجود ندارد و مسئله تنها محبوب دیگران بودن است که به آسانی میسر نیست.

15 12 چگونه عشق ورزی کنیم؟
خصیصه‌های فرهنگ معاصر جهان از جمله عوامل سببی نگرش فوق است. اساس این فرهنگ خریدن و مبادله است. از دیدگاه این فرهنگ عشق موقعی جالب است که جامع جمیع خصوصیاتی باشد که مردم آن را می‌پسندند و خریدارشان هستند. در این صورت در اغلب موارد، درست مانند مواردی که ملکی را خریداری می‌کنیم، امکانات بالقوه‌ای که احتمال گسترش و بروز دارند نقش بزرگی در این معامله بازی می‌کنند. در این فرهنگ که در همه موارد، فکر بازاریابی غلبه دارد و توفیق مادی مهم است دیگر جای شگفتی باقی نمی‌ماند که چرا انسان‌ها در روابط عاشقانه خود نیز همان روال داد و ستد رایج در بازار کار و کالا را به کار می‌بندد.
اشتباه عاشقی که گمان می‌کند عشق نیاز به آموختن ندارد از اینجا سرچشمه می‌گیرد که احساس اولیه عاشق شدن را با حالت دائمی عاشق بودن یا بهتر بگوییم در عشق ماندن اشتباه می‌گیرد.
لحظه آشنایی یکی از شادی بخش ترین تجارب زندگی‌اش می‌شود. اما دل‌بستگی او با معشوق اندک‌اندک از شادی بخش بودن اولیه خود خارج می‌شود و سرانجام اختلاف‌ها و سرخوردگی‌های دوجانبه ته‌مانده هیجان‌های نخستین را می‌کشد. هیچ فعالیتی و هیچ کار مهمی وجود ندارد که مانند عشق با چنین امیدها و آرزوهای فراوان شروع شود و بدین سان همواره به شکست بیانجامد. ولی متأسفانه برخلاف کارهای دیگر، مردم مشتاقانه به دنبال دلایل شکست نمی‌روند و راه ترمیم و درمان آن را نمی‌یابند. پس برای غلبه بر شکست، تنها راهی که مناسب‌ترین راه نیز است، مطالعه دقیق علت شکست و دریافتن معنی واقعی عشق است. ولی عاشق هنرمند عشق را همانند زیستن ۱ هنر می‌داند.
وی برای آموختن عشق ورزیدن همان راهی را انتخاب می‌کند که برای آموختن هر فرد دیگر چون موسیقی، نقاشی و غیره بدان نیازمند است.
او علاوه بر یادگیری نظری و عملی، عامل سومی نیز برای تسلط بر این هنر لازم می‌داند و این تسلط را نیز هدف نهایی خود می‌داند. به همین دلیل قبل از ورود به عرصه عشق بصیرت لازم را که اساس تسلط بر آن است، کسب می‌کند. عاشق هنرمند به جای صرف تمام نیروی خود برای کسب مقام، پول، ثروت، و غیره آن را برای رسیدن به هدف خود که همان هنر عشق ورزیدن است، صرف می‌کند. با توجه به همه آنچه گفته شد حال آیا می‌توان تصور کرد که فقط چیزهایی که ما را به پول و مقام می‌رسانند، ارزش آموختن دارند و عشق که فقط برای روح مفید است و به مفهوم امروزی سودی عایدمان نمی‌کند، فقط ۱ امر تفننی است که ما حق نداریم نیرویی چندان بدان تخصیص دهیم.
نگارنده: زهرا مرادی
کارشناس روان‌شناسی
برگرفته از کتاب هنر عشق ورزیدن

ارسال دیدگاه