کد خبر : 481026

تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۲۶ زمان : ۸:۵۸

عشق مثل نفس کشیدن

تا به حال چندبار مزد داده‌ای تا ستاره‌ای بدرخشد یا پرنده‌ای آواز بخواند؟ ستاره می‌درخشد بی‌هیچ منتی و بی‌انکه تماشاگرش را انتخاب کند. حتی هربار که شاعر یا نویسنده‌ی بخواهد در میان نوشته‌ها ظاهر می‌شود، بی‌هیچ توقعی. و پرنده نغمه‌ای خوش سر می‌دهد حالا در نزدیکی تو و چندلحظه بعد پشت خانه‌ی دیگری، بی‌هیچ انتظار […]

تا به حال چندبار مزد داده‌ای تا ستاره‌ای بدرخشد یا پرنده‌ای آواز بخواند؟ ستاره می‌درخشد بی‌هیچ منتی و بی‌انکه تماشاگرش را انتخاب کند. حتی هربار که شاعر یا نویسنده‌ی بخواهد در میان نوشته‌ها ظاهر می‌شود، بی‌هیچ توقعی. و پرنده نغمه‌ای خوش سر می‌دهد حالا در نزدیکی تو و چندلحظه بعد پشت خانه‌ی دیگری، بی‌هیچ انتظار پاداشی. و تو نفس می‌کشی هرجا که باشی چه در بهترین نقطه‌ی آب و هوایی دنیا، چه در آلوده‌ترین جای زمین. ناچاری نفس بکشی. اگر نفس نکشی می‌میری. عشق یعنی همین. عشق یعنی مثل همین درخشیدن و آوازخواندن بی‌منت، مثل نفس کشیدن. هرکه می‌گوید من تا به حال عاشق نشده‌ام مزخرف می‌گوید و این مثل آن است که بگوید من تا به حال نفس نکشیده‌آم. عشق مثل نفس کشیدن همیشگی است. عشق در همه جای زندگی جاری است مثل هوا، اما ما مدام به دنبال زندانی‌کردنش هستیم در چارچوب معیارها! و بارها کوشیده‌ایم تا در میان حصار جملات محدودش کنیم. ما همه هوا را نفس می‌کشیم بی‌آنکه ترکیبات بدش را جدا کنیم اما در همان حال می‌توانیم به دنبال راههایی باشیم که ناخالصی هوا را کمتر کنیم تا بهتر نفس بکشیم مثل عشق! ما می‌توانیم همه آدمها را دوست داشته باشیم حتی اگر مثل هوایی که نفس می‌کشیم ناخالصی داشته باشند، اما می‌توانیم به دنبال راههایی باشیم که عشق بهتر مثل هوای بهتر داشته باشیم.

ارسال دیدگاه