کد خبر : 181622

تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۰۲ زمان : ۸:۳۱

به راستی سنت کافی شاپ رفتن از کی و کجا شروع شد؟

نسل سوم امروز بیش از همه با اسم کافی شاپ آشناست. درست مثل نسل گذشته که با نامهایی چون کافه و قهوه خانه مأنوس بودند. اما به راستی این ها، این متعلقات دو نسل با هم قابل مقایسه است یا اینکه نه؛ مرز بین این حسن با آن حسن فرق‌ها باشد به قدر صد رسن […]

نسل سوم امروز بیش از همه با اسم کافی شاپ آشناست. درست مثل نسل گذشته که با نامهایی چون کافه و قهوه خانه مأنوس بودند. اما به راستی این ها، این متعلقات دو نسل با هم قابل مقایسه است یا اینکه نه؛

مرز بین این حسن با آن حسن

فرق‌ها باشد به قدر صد رسن

هوای کافی شاپ ها اکثراً ابری است. آنجا هیچ چیز صاف و روشن به چشم نمی‌آید. همه چیز و همه کس در لایه ابهامی می‌ماند. در لفافه ای از لایه های پیچ در پیچ دود، دوده های دودی که از تفاهم سیگارها و سیگاریها به هوا بلند می‌شود و به راحتی می‌توان در اعماق این دودهای پیچیده و غلیظ گم و گور شد.

 

newsha irant به راستی سنت کافی شاپ رفتن از کی و کجا شروع شد؟

 

برای همین است که هوای کافی شاپ ها همیشه ابری و مه‌آلود است. آنجا همه چیز پیدا می‌شود. سیگارهای لایت رنگارنگ که در نهایت به یک رنگ ختم می‌شوند. رنگ دودی!! و سیگارهای نازک و کوچک و کوتاه؛ سیگارهای تریپ روشن فکری؛ و اگر دوز روشنفکری‌ات بالا زده باشد آنجا برایت پیپ هم هست. پیپ به همراه یک لبخند فتوژنیک چی که نمی‌شود لامصب!

خلاصه اینطوری است که هوای کافی شاپ کمی تا قسمتی ابری است. به راستی سنت کافی شاپ رفتن از کی و کجا شروع شد؟ از چه هنگامی میان جوانهای امروزی رسم شد بروند کنج دنج یک زیرزمین پشت یک میز در اندازه های دو نفره و چهار نفره بنشینند و در هوای گرفته آن آرام آرام حرف دود کنند و سیگار بزنند!

آنچه معلوم است این است که سنت کافه نشینی در آغاز کار به یک گروه سنی خاص منحصر نمی‌شده است. بسیاری از روشنفکران ، نویسندگان ، و شاعران دهه های ۴۰ و ۵۰ یادشان هست که در کافه نادری تهران جلال آل احمد با جوانترهایی که به او و قلمش علاقه داشتند، می‌نشست و گاهی به اصطلاح میزشان را هم حساب می‌کرد. صادق هدایت نویسنده جنجالی معروف هم که تا زمان پرشدن پیمانه عمر مجرد ماند، برای کافه نشینی و از این پاتوق به آن پاتوق سرزدن یک پای ثابت بود. در خاطرات دوستانش آمده که همیشه چند نفری دور رو بر او می‌پلکیدند و همراهش از این کافه به آن کافه می‌رفتند. کافی شاپ ها و یا به تعبیر آن روزگار کافه ها بر دو نوع بودند. یکی آنها که مراکز آمد و شد روشنفکران اهل ادبیات و سیاست بود و بسیاری از نیروهای سیاسی مخالف حتی طرح عملیات و اقدامات خود را هم در آنجا می‌ریختند و دوم کافه هایی که بیشتر پاتوق مردم عامی‌تر بود که به هوای موسیقی زنده و دیگر ملزومات آن هرروز سر ساعت معین آن طرف ها آفتابی می‌شدند. این دست کافه ها عموماً در لاله زار تهران تمرکز داشتند که آن روزها از محلهای اصلی تفریح اهالی پایتخت بود و غروب‌ها آنطور که در ترانه های عامیانه مانده از آن دوران هم می‌شنویم از شدت رفت و آمد بند می آمده است. آنها که یکی دو پیرآهن بیشتر از نسل سومی‌ها پاره کرده‌اند حتماً یادشان هست که بعد از برافتادن و رهاشدن نسل کافه های قدیمی که محل آمد و شد اهل ادب و فرهنگ بود. فقط چند جای مشخص پاتوق کافه نشین‌های فرنگی شده بود.

نسل سوم که از راه رسید انگار دلش می‌خواست که سکوت چندین و چندساله را یکجا بشکند. می‌خواست پا بگذارد روی فاصله هایی که بدون اجازه او به وجود آمده بود. می‌خواست دلتنگی‌های شخصی خودش را افسردگی ها و خلوت خصوصی اش را داشته باشد. می‌خواست خودش باشد بی‌هیچ نگاه مراقب و مزاحمی! و بدین سان بود که رشد قارچ‌گونه‌ی کافی شاپ ها در سالهای اخیر ظاهراً پاسخی به این نیاز موجود این نسل بود.

پدیده کافی شاپ ها یک واقعیت اتفاق افتاده است. آنچه نسل سوم باید مراقب باشد، حفظ هویت ملی و ایرانی او و ارزشهای تعریف شده انسانی است. نسل های گذشته دقت کرده اند. نسل امروز هم باید مواظبت کند که وقتی پا در یک کافی شاپ می‌گذارد و پشت یک میز دو نفره با نفر روبروی خود به حرف زدن از نسل و عصر خود سرگرم و سرخوش می‌شود، در همان حال و در همان حال و هوای ابری و مه‌آلود کافی شاپ مثل خیلی از جاهای دیگر شیطان در کنارش ننشیند. در هوای گرفته و مه‌الود کافی شاپ ها گاهی به درستی و روشنی نمی‌توان چهره ها را شناخت!

هوا بس ناجوانمردانه ابری است…!!

ارسال دیدگاه