کد خبر : 531946

تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۹/۲۵ زمان : ۸:۰۱

محمدرضا زائری: رفتار ما داعشی است!

محمدرضا ارشاد: نگاه‌مان که به کتاب‌های چیده‌شده روی میز کارش، می‌افتد، می‌گوید:« اینها را دیروز خریدم. » یک نظر کلی به عنوان‌های متنوع کتاب‌ها کافی است تا پی ببریم که هریک موضوعات گوناگونی را در بر می‌گیرد: «شاخه زرین» فریزر، «ادبیات چیست؟» سارتر، «فرهنگ سیاسی ایران» محمود سریع‌القلم، «درس‌های درست اندیشیدن» ادوارد دو بونه، «پرسیدن […]

محمدرضا ارشاد: نگاه‌مان که به کتاب‌های چیده‌شده روی میز کارش، می‌افتد، می‌گوید:« اینها را دیروز خریدم. » یک نظر کلی به عنوان‌های متنوع کتاب‌ها کافی است تا پی ببریم که هریک موضوعات گوناگونی را در بر می‌گیرد: «شاخه زرین» فریزر، «ادبیات چیست؟» سارتر، «فرهنگ سیاسی ایران» محمود سریع‌القلم، «درس‌های درست اندیشیدن» ادوارد دو بونه، «پرسیدن مهم‌تر از پاسخ دادن است» دنیل کلاک و ریموند مارتین و. . .  دکتر محمدرضا زائری(۱۳۴۹) که بیشتر دوست ‌دارد او را طلبه خبرنگار بخوانند، تحصیلات حوزوی و دانشگاهی خود را در ایران و بیروت گذرانده‌است .

او هم‌اکنون مدیر عامل مجموعه فرهنگی یادمان شهدای هفتم تیر(سرچشمه)، مدیر مسئول مجموعه احیاء (سه نشریه خیمه، محیا و جدید) و همچنین مدرس و پژوهشگر دانشگاه است. از این گذشته، دکتر زائری سردبیری نشریه تعطیل‌شده «خانه» و چندین نشریه و روزنامه دیگر از جمله همشهری را در کارنامه فرهنگی خود دارد. مسائل فرهنگی عمده‌ترین موضوعاتی هستند که دل‌مشغولی و دغدغه اصلی دکتر زائری را شکل می‌دهند. دکتر زائری در مواجهه با مسائلی از این دست به‌سرعت دست به قلم می‌برد و – به گفته خودش- بدون ملاحظه مصلحت‌ها و خوشایندها، آنچه را که درست تشخیص می‌دهد می‌نگارد. 

683828 904 محمدرضا زائری: رفتار ما داعشی است!

در پایگاه اطلاع‌رسانی او(قدم کلیک‌هایتان بر چشم) می‌توان از تاریخ شفاهی خانه خبرنگاران جوان، سبک زندگی اسلامی، خاطره آخرین دیدار با آقا مجتبی تهرانی تا تحلیلی بر گفت‌و‌گوی صدا و سیما با اکبر عبدی و نکته‌هایی در خصوص چگونگی شکل‌گیری همشهری محله را دید. ناگفته نماند که دکتر زائری مجموعه مقاله‌ها و یادداشت‌های خود را در کتاب‌هایی چون:«حجاب بی‌حجاب»، «حجاب با حجاب»، «اعترافات»، «خبرنگار بدون مرز»، «باید رفت»، « قدم کلیک‌های‌تان روی چشم» و. . . به چاپ رسانده‌است. گفت‌و‌گوی ما را با دکتر محمدرضا زائری درباره زندگی ، علایق‌، پسندها‌، دل‌مشغولی‌ها و نگرانی‌هایش بخوانید.

روح ناآرام

همیشه در بی‌قراری ، ناآرامی‌و جست‌و‌جو به سر برده‌ام. دلیل این نا‌آرامی‌وجودی خودم را نمی‌دانم، اما خوشبختانه یا متاسفانه این گونه است. فکر نمی‌کنم که بتوان برای این وضعیت توجیه یا استدلال نظری پیدا کرد. البته خودم از این وضعیت ناراضی نیستم، گرچه واقعا با شرایط و اوضاع روزگار خیلی سازگار نیست. بیشتر اسباب دردسر است، اما به هر حال ما با هم کنار آمده‌ایم. شعری هم برای سنگ قبرم گفته‌ام که مطلعش این است : «جسم نا‌آرام من در خاک سرد آرام یافت».

از عناوین جهان مرثیه‌خوان ما را بس

خودم را معلم می‌دانم‌. برای این حرفه که برایم بسیار دوست‌داشتنی و ارزشمند است، قداست ویژه‌ای قائلم. از سوی دیگر؛ خودم را روزنامه‌نگار هم می‌دانم و به روزنامه‌نگاری بسیار علاقه‌مندم و برخلاف بعضی، این حرفه را دون‌شأن یا توهین به خودم نمی‌دانم. وقتی در برنامه‌های تلویزیونی از من سوال می‌کنند که چه عنوانی برای شما بگذاریم، جواب نمی‌دهم. جالب است که حتی وقتی در شبکه‌های عربی هم شرکت می‌‌کنم، می‌بینم که آنها هم با همین مشکل روبر‌و هستند و از خودم می‌پرسند. اصلا دوست ندارم که خودم بگویم چه عنوانی برای من بنویسند. معمولا می‌گویم که خودتان هر چه خواستید بنویسید. یک‌بار در جایی عنوانم را روزنامه‌نگار نوشته‌بودند.

کسی به من گفت که این عنوان را عمدا نوشته‌اند و با آن به شما توهین کرده‌اند. اصلا متوجه نبودم که این دوست ما برای چه این حرف را می‌زند. به همین خاطر به او گفتم که این طور فکر نمی‌کنم، اما او در جوابم گفت؛ نه! باید می‌نوشتند، استاد حوزه و دانشگاه یا پژوهشگر. در جواب این دوستم گفتم؛ من عنوان روزنامه‌نگار را بسیار دوست دارم و معتقدم که روزنامه‌نگاری حرفه جدی و شریفی است که اگر جایگاه خودش را داشته‌باشد، شاید بتوان گفت روزنامه‌نگاری از جمله بزرگ‌ترین عناصر اصلاح اجتماعی است. البته طبیعتا به دلایل مختلف این جایگاه گاهی مخدوش‌شده، گاهی درست شناخته‌نشده و گاهی هم درست حق آن ادا نشده‌است، اما با این همه روزنامه‌نگاری را خیلی دوست دارم و به آن علاقه دارم. بنابراین هنوز هم خودم را روزنامه‌نگار می‌دانم و همچنان به شکل حرفه‌ای و جدی روزنامه‌نگاری می‌کنم.

683829 806 محمدرضا زائری: رفتار ما داعشی است!

در عین حال کار طلبگی خودم را هم بسیار دوست دارم. هم‌اکنون در دانشگاه درس ‌می‌دهم، اما از اینکه در دانشگاه به من «حاج آقا» بگویند بیشتر خوشحال می‌شوم تا بگویند«آقای دکتر». گرچه به طور طبیعی نظام آموزش عالی اقتضائات و مناسباتی دارد. واقعا دوست دارم که روزی که از دنیا می‌روم من را به عنوان خادم امام حسین(ع) – گرچه لایقش نیستم – بدانند. در هر حال، فکر می‌کنم که این بالاتر از همه آن عناوین باشد. وقتی که مرحوم پروفسور «عبدالجواد فلاطوری» از آلمان به ایران برگشت، از ایشان برای تدریس در دانشگاه‌های گوناگون دعوت و به او پیشنهاد شده‌ بود که فلسفه تدریس کند، اما خودش گفته‌بود که اگر برای من درس نهج‌البلاغه بگذارید، حاضرم تدریس کنم.

البته من که شاگرد شاگردان ایشان هم به حساب نمی‌آیم، ولی وقتی که سال‌ها از عمر می‌گذرد و فرد بالا و پایین روزگار را می‌بیند، آخرش به نقطه‌ای می‌رسد. نقطه‌ای که من امروز به آن رسیده‌ام این است که با افتخار و شادمانی و رضایت سرم را بالا بگیرم و آرزو کنم که – گرچه قابل نیستم- خداوند عنایتی کند و من را یکی از غلامان امام حسین(ع) به حساب بیاورد و مردم هم من را یک ذاکر و خادم حضرت به حساب بیاورند:«‌از عناوین جهان مرثیه‌خوان ما را بس». چون احساس می‌کنم عنوان‌های دیگر عمری دارند و بالاخره روزی تمام می‌شوند.

اگر عاشورا را چنان که حق آن است برگزار بکنیم، آن‌وقت زندگی‌های ما تغییر خواهد کرد، رفتارهای روزمره ما عوض خواهد شد و مهربانی‌ها در زندگی ما بیشتر دیده‌خواهد شد. متاسفانه امروز کمتر نشانی از امام حسین(ع) در زندگی شهری دیده‌می‌شود. از امام حسین(ع) حرف می‌زنیم، اما رفتار ما داعشی است.

خبرنگار بدون مرز

در هر حال، در جمع میان خبرنگاری و طلبگی تعبیر خبرنگار بدون مرز را برای خودم بیشتر می‌پسندم. البته عنوان خبرنگار بدون مرز ایهام دارد. خبر هم به «نیوز» تعبیر می‌شود و هم در تعبیر طلبگی و روحانیت، به معنای «حدیث» است. بنابراین در عین حالی که پیشه خبرنگاری دارم، هدف اصلی‌ام انتشار و تبلیغ اخبار و روایات و احادیث اهل بیت بدون هیچ‌گونه مرز و ملاحظه‌ای است؛یعنی بدون ملاحظه اینکه به مصلحت است یا خوشایند کسی است یا نه‌. همیشه فکر می‌کردم که باید آنچه را که صحیح و درست می‌دانم منتشر بکنم. از این رو بخش عمده‌ای از وقتم را همین کارهای طلبگی، تبلیغی و دینی می‌گیرد.

جست‌و‌جو در حوزه‌های گوناگون

نگاهی که امروز به مسایل گوناگون فرهنگی دارم حاصل جست‌و‌جو و پویش مداوم است. اگر امروز این حرف‌ها را می‌زنم از موضع تعارف و شعار نیست. شاید اگر ۱۵ سالم بود و اینها را می‌گفتم، تقلید از حرف بزرگترها یا متاثر از جو به حساب می‌آمد، اما حالا که ۴۵ سال دارم، این حرف‌ها را می‌گویم. خارج از کشور زندگی کرده‌ام، در فضای مجازی بوده‌ام، -شاید ندانید- کاریکاتور کشیده‌ام، عکاسی کرده‌ام، تئاتر بازی کرده‌ام، فیلم‌نامه نوشته‌ام، در گروه سرود بوده‌ام، در حوزه سینما درس خوانده‌ام و. . . در هر کدام از این حوزه‌ها به طور جدی کار کرده‌ام. 

برای نمونه زمانی که سینما می‌خواندم، در کلاس‌های درس «بهرام بیضایی» درباغ فردوس درس می‌داد، حاضر می‌شدم. با خیلی از هنرپیشه‌های مشهور و عوامل سینما همکلاس بودم. دوره فوق لیسانس «ژورنالیسم تلویزیونی» را در دانشکده صدا و سیما آغاز کردم و بعدا آن را رها کردم. به هر حال، سعی کردم به همه جا سرک بکشم. بسیاری از کسانی که کتابخانه‌‌ام را می‌بینند، در آن با کتاب‌هایی مواجه می‌شوند که باورشان نمی‌شود یک روحانی آن‌ها را بخواند. هم‌اکنون خیلی از نمایشنامه‌های بهرام بیضایی یا داستان‌های هوشنگ گلشیری و همچنین خیلی از کتاب‌هایی را که در پیش از انقلاب چاپ شده‌بودند، در کتابخانه‌ام دارم. در همه این حوزه‌ها جست‌و‌جو کرده‌ام و به همه آنها سرک کشیده‌ام.

من کجا هستم؟

در همه این جست‌و‌جوها و سرک‌‌کشیدن‌ها به دنبال این بودم که ببینم چه خبر است و به‌اصطلاح، دنیا دست کیست؟ اصلا من کجا هستم و قرار است چه کار کنم؟ کدام راه از همه مطمئن‌تر است؟ آن کسی که راست می‌گوید، کیست؟ شاید یکی از دلایلی که امروزبه این نقطه رسیده‌ام، پشتوانه‌اش همان گشت و گذار بوده‌است؛ یعنی این طور نبوده که در محیط محدودی باشم و طوطی‌وار چیزهایی را تکرار کنم. به همین خاطر اگر هم امروز مطلبی هم بنویسم ارزش آن را دارد که بعد از سال‌ها جست و جو به آن رسیده ‌باشم.  نکته بعدی اینکه تمام جست و جوهایم از زاویه نگاه به دین و معارف اهل بیت بوده‌، مثلا رشته تحصیلی‌ام «روابط اسلام و مسیحیت» بوده‌است.

بخشی از پایان‌نامه کارشناسی ارشدم در این رشته- که بعدها چاپ شد- نگاه ادبیات مسیحی به امام حسین(ع) بود. می‌خواهم بگویم که آنجا هم همین دلبستگی و نگاه وجود داشت. به هیچ وجه منظورم این نیست که به یک حوزه خاص خودم را محدود کرده‌ام.

روشن‌تر بگویم؛ یک خادم امام حسین(ع) در عین اینکه خودش را غلام حضرت می‌داند، اما ممکن است یک فیلم اجتماعی هم بسازد. اتفاقا یکی از کارهای جدی من که هنوز هم ادامه دارد، طنزنویسی است. شعر هم می‌گویم. حرفم این است که هیچ‌کدام از این کارها با آن مساله منافات و تعارضی ندارد.

عدالت‌خواهی

بعضی از چیزها ذاتی است. مطمئنا در فطرت و وجود همه انسان‌ها اعتراض به ظلم و فریاد عدالت‌خواهی وجود دارد. برخی ممکن است این ویژگی را خاموش کنند یا آن را جدی نگیرند و بنا بر ملاحظاتی به آن نپردازند، اما من در زندگی‌ام هر چه جلوتر رفتم، متوجه شدم که اتفاقا آن چیزی که مبنای دینی ما کاملا بر آن تاکید دارد و قیام سیدالشهدا(ع) اساسا با همان هدف صورت گرفته و بالاترین عنصر هویتی ما که ولایت امیرالمومنین(ع) است، بر شالوده آن شکل پذیرفته‌، بحث عدالت‌جویی است. وقتی در وجود خودم نگاه می‌کنم، جایی را هم برای گرامشی ، ماکارانکو و.‌.‌. پیدا می‌کنم، در عین اینکه در آسمان دل من همیشه خورشید وجود امام خمینی می‌درخشد. 

روشن‌تر بگویم؛ در وجودم همان‌قدر که امام موسی صدر یا شهید سید محمدباقر صدر در کنار امام خمینی(ره) می‌درخشند، ماکارانکو و گرامشی هم می‌درخشند. ممکن است روزی این ارتباط را با مارکس هم پیدا کنم. البته ما نسلی نبودیم که کتاب «سرمایه» را خوانده‌باشیم و آثار مارکس روی ما خیلی اثر بگذارد، اما ممکن است روزی در جایی با مارکس هم نقطه‌ تلاقی پیدا بکنم. این نقطه تلاقی دلیل عقلانی هم دارد. به هر حال همه انسان‌ها در وجود با یکدیگر مشترک هستند. اگر این نقطه اشتراک نباشد، مبانی دینی‌ هم ایراد پیدا می‌کنند؛ چون دین برای همه انسان‌ها آمده و مبنای آن فطرت و وجود مشترک بین انسان‌هاست.

683830 436 محمدرضا زائری: رفتار ما داعشی است!

پیام دین هم قرار است با همین انسان‌ها ارتباط برقرار سازد. فردا هم که امام زمان(عج) ظهور بکنند با همین انسان‌هایی طرف هستند که آقای خامنه‌ای برای آنها نامه می‌نویسند. کسانی که در اروپا و آمریکای شمالی آقای خامنه‌ای برای آنها نامه نوشتند، مثلا اگر گشت ارشاد ما بخواهد با آنها طرف شود، باید همه را اعدام کند. همین افراد قرار است مخاطب این دین(اسلام) باشند. پس، نقطه اشتراکی هست وآن جست و جوی(عدالت‌خواهی) بشر به نظرم جست و جوی مهمی‌است.

فطرت انسانی مبناست

قبل از اینکه مسلمان ، روحانی یا ایرانی باشم، انسانم. اینجاست که احساس می‌کنم نقطه اشتراکی با خیلی‌ها دارم. گرچه وقتی تمام عالم را می‌گردم، می‌بینم آن چیزی که بیشتر از همه در دلم اثر می‌گذارد، نهج‌البلاغه است. این را از جهت شعار و تعارف نمی‌گویم. واقعا با تمام وجود احساس می‌کنم که اگر کسی غیر از امام علی(ع) هم این حرف‌ها را زده‌بود شیفته‌اش می‌شدم.

منتها هنوز کسی را در اندازه و شان ایشان پیدا نکرده‌ام که بتواند بگوید؛ اگر هفت آسمان را در دستانم بگذارند و در مقابلش از من بخواهند که از دهان یک مورچه‌ پر کاهی را بگیرم، نخواهم گرفت. من این موضع را به عنوان یک انسان دارم؛ یعنی اگر مثلا در آمریکاهم کسی این حرف را زده‌بود، دنبالش می‌رفتم. وقتی بالاترین چهره‌ها را در این عرصه مقایسه می‌کنم، هیچ یک به پای قنبر امام علی(ع) نمی‌رسند.

از روی تعصب و دلبستگی‌های احساسی و شعاری این حرف را نمی‌زنم. جاهایی که شاید خیلی‌ها انتظار نداشتند از موضع یک روحانی از کسی تجلیل کنم، وقتی متوجه شدم که فردی، حرف درستی زده، آن را نقل کرده‌ام. این ویژگی را در مکتب اسلام یاد گرفته‌ام. وقتی احساس کنم حرفی با مبنای فطری و عقلی سازگار است، آن را می‌پذیرم. بنابراین به پیرو علی(ع) همواره به سخن نگاه کرده‌ام نه گوینده‌اش.

چه نباید کرد؟

در پی پرسش‌هایی که در طول زندگی برایم مطرح بوده‌اند، جست و جویم را آغاز کردم؛ اینکه چه باید کرد و شاید هم چه نباید کرد؟ یعنی کجاها اشتباه کرده‌ایم و راه را اشتباه رفته‌ایم.

وقتی ذهن به طور طبیعی درگیر پرسش می‌شود، هرجایی به دنبال جواب آن می‌گردد. اینکه در روایت‌های‌مان حکمت گمشده مومن دانسته‌‌شده، به همین مساله بر‌می‌گردد. بنابراین انسان هر جایی که احساس کند که می‌توان پاسخ پرسش خود را بگیرد، به دنبال آن می‌رود .

در تعبیرهای دیگر داریم که مومن حتی از نزد کافر یا در چین به دنبال جواب سوال‌هایش می‌گردد. یک مومن جست و جوگر به هر نقطه‌ای که برود، باز به دین باز خواهد گشت. یکی از دلایلی که افرادی در اروپا و آمریکا و در سنین بالا مسلمان می‌شوند و بعضا اعتقاد محکم و راسخ‌تری پیدا می‌کنند، این است که جست‌و‌جوگر بوده‌اند. این افراد باور و آرامش درونی عمیقی پیدا کرده‌اند.

اساس دین پرسیدن است

امروز در جایی نشسته‌ام که قرار است مروج اندیشه‌های شهید بهشتی باشم. شهید بهشتی همیشه اظهار تاسف و تاثر می‌کرد از اینکه ما به جای تقدیس افکار و اندیشه‌ها به تقدیس اشخاص پرداخته‌ایم. با این مبنا اینکه گوینده سخن چه کسی است مبنایی پیدا نمی‌کند، بلکه می‌گردم و اگر در جایی مطلب ارزشمندی پیدا بکنم به همان اندازه از آن استفاده خواهم کرد. یکی از جهاتی که در تعابیر دینی ما، مومن به زنبور عسل تشبیه شده، به این نکته بر‌می‌گردد که همین این‌ها گل هستند. 

حالا ممکن است زمانی هم فکر می‌کنم که بوی گل نمی‌آید و با زباله‌دانی طرف هستم. طبیعتا آنجا نمی‌روم، ولی اگر در شوره‌زاری یک گل هم روییده‌باشد، سراغ آن می‌روم و به اندازه یک گل از آن استفاده می‌کنم. خیلی از کسانی که شاگردی آن‌ها را کرده‌ام، شاید به طور کلی شخصیت‌شان را هیچ‌وقت قبول نداشتم، اما همیشه به خودم گفته‌ام که این فرد یک نکته ارزشمند دارد که می‌توان از آن بهره برد. همه ما باید نسبت به یکدیگر همین نگاه را داشته‌باشیم و در روابط اجتماعی‌مان باید به همین نقطه برسیم. هیچ دلیلی ندارد که اگر من ‌بخواهم از کسی چیزی یاد بگیرم، صد درصد مورد تایید من باشد یا اگر نکته‌‌ای یا موردی نامطلوب در گفتار یا کردار کسی دیدم، صددرصد او را محکوم کنم.

یکی از ایراداتی که حتی در میان متدینان خیلی برجسته است، این است که یک نفر حتما باید صددرصد مورد تاییدشان باشد تا بتوانند از او استفاده کنند. در حالی که مبنای دینی ما این نیست. در خیلی از کتاب‌ها جست و جو می‌کنم و می‌بینم که تنها ازیک پاراگراف از آن‌ها می‌توانم بهره ببرم و البته بهره خودم را می‌برم. این گونه است که روابط اجتماعی شکل می‌گیرد. به این صورت که همه انسان‌ها فکر کنند که می‌توانند از یکدیگر بیاموزند. این تعبیر پیامبر اکرم(ص) که می‌فرمایند؛ انسان‌ها مثل دندانه‌های شانه برابرند، تعبیر حیرت‌انگیزی است. 

معنای این سخن شریف این است که هر کس از ما چیزی دارد که می‌تواند به دیگری بیاموزد. بارها شده که خود من از آدم‌های عادی چیزهایی را یاد گرفته‌ام که شاید از افراد نخبه نمی‌توانستم بیاموزم. همیشه به خودم گفته‌ام که همه اینها بنده‌های خدا هستند و یافته‌ها و تجربه‌هایی دارند که می‌تواند به من کمک کند.

اگر روزی دین بخواهد من را از جست و جو منع کند، با آن مشکل پیدا خواهم کرد. یکی از دلایلی که هر چه جلوتر رفتم بر اعتقاد خودم استوارتر شدم، این بوده که نه‌تنها دین من را از جست و جو منع نمی‌کند، بلکه مرا به آن تشویق و ترغیب می‌کند. – این را صمیمانه می‌گویم – واقعا دلم برای مظلومیت اعتقاد و دین‌مان می‌سوزد؛ چراکه گاهی نه‌تنها درست معرفی نشده بلکه برعکس معرفی شده‌است. بخشی از مخاطبان دین فکر می‌کنند که اگر جست و جو کنند یا سوال مطرح کنند، دین آن‌ها را از این امر برحذر خواهد داشت. در حالی که در روایتی از امام کاظم(ع) نقل است که فرمودند: اگر جوانی بیابم که در مورد مسائل دینی پرسش نمی‌کند، او را تنبیه خواهم کرد. 

مبنای دین ما پرسیدن است. کسی جلوی پرسیدن را می‌گیرد که از خودش مطمئن نیست. اسلام مرتب افراد را به پرسیدن تشویق می‌کند. با این حال گاهی وقت‌ها یا به دلیل بی‌سوادی یا محدودیت‌ها و ضعف‌های خودمان اجازه پرسش نمی‌دهیم و همین باعث به وجود آمدن برخی شبهه‌ها و ابهامات می‌شود.

آسیب‌شناسی فرهنگ

آسیب‌شناسی فرهنگی دغدغه واقعی من است. فرهنگ مهم‌ترین عرصه زندگی اجتماعی ماست و نیاز به پایش و رصد و نقد مستمر و جدی دارد. واقعیت این است که در حوزه فرهنگ هنوز به مرحله نظریه‌پردازی نرسیده‌ام. اگر استقرایی نگاه بکنیم، متوجه می‌شویم که مطالعه و جست و جوی من هنوز به سرانجامی‌نرسیده‌ تا نظریه منسجمی‌از آن بیرون بیاید. البته در جاهایی مثل قضیه حجاب به جواب برخی از پرسش‌ها رسیده‌ام .

به همین دلیل بعد از سال‌ها که ذهنم درگیر این موضوع بوده اگر امروز از من بپرسند که راه حل چیست، برای خودم جواب دارم. یا اگر مثلا از من بپرسند که در حوزه فرهنگ از کجا باید آغاز کرد، در پاسخ خواهم گفت: از آموزش پیش‌دبستانی. به هر حال من مجله سینمایی منتشر کرده‌ام، روزنامه چاپ کرده‌ام، مطلب طنز نوشته‌ام. بنابراین پاسخ برخی از پرسش‌ها را در این حوزه‌ها دارم، اما در هیچ یک از آنها به نظریه‌ای که جامع و منسجم باشد، نرسیده‌ام.

بزرگ‌ترین ماموریت

هم‌اکنون بیشترین خلأ و نیاز ما در حوزه فرهنگ تبدیل میراث اسلام و شیعی به زبان نو است. بیشترین چالش حوزه‌های علمیه هم در این بخش است. حوزه‌های علمیه هنوز با زبان مخاطب روز که یک زبان در حال تحول و زایش است، فاصله دارند. این دغدغه جدی من است. خیلی از دوستان هستند که بهترو پیش‌تر از من این دغدغه را داشته‌اند. طبیعتا خلأهایی در برخی حوزه‌های نظری مثل فلسفه و کلام جدید وجود دارد که برخی از دانشمندان و فرزانگان حوزه به آنها پرداخته‌اند. معنای این گفته بی‌توجهی به بخش‌های سنتی مثل بحث‌های اعتقادی یا زندگانی امامان نیست. در حوزه احادیث و اخبار ائمه اطهار زمینه کار زیاد است.

پس از انقلاب به دلیل اینکه در موقعیت‌های گوناگون شعار دین زیاد سر داده‌شد، یک مقدار اشباع کاذب به وجود آمده‌است. در حالی که آنچه کمتر به گوش مخاطب رسیده‌، پیام حقیقی دین است تا جایی که وقتی درست عرضه می‌شود مخاطب احساس می‌کند که با امر جدید و تازه‌ای روبرو شده‌است. در حالی که این پیام وجود داشته، اما به زبان روز و به اقتضای نیاز و فضای مخاطب مطرح نشده‌است. مشکل دیگری هم که باید بدون تعارف به آن پرداخت این است که بین ما نوعی سوء‌تفاهم وجود دارد؛ یعنی بین این لباس روحانیت و برخی از مظاهر دینی و بخشی از مخاطب.

این تضاد و تعارض که به نظرم حقیقی نیست، اما وجود دارد، باید آن را درمان کرد و نمی‌توان آن را نادیده گرفت. با این حال عده‌ای به آن توجهی نمی‌کنند و همین باعث شدیدتر‌شدن آن شکاف می‌شود و در نهایت زمان را برای درمانش از دست خواهیم داد. به هر حال برای درمان این ایراد و اشکال زمان داریم و هنوز دیر نشده‌است. لازمه آن این است که حرف بزنیم، گفت و گو کنیم، یکدیگر را به رسمیت بشناسیم. یکی از چیزهایی که در این سال‌ها هر چه جلوتر رفته‌ام بیشتر به آن پرداخته‌ام، این است که ما ابتدا باید یکدیگر را به رسمیت بشناسیم و با هم حرف بزنیم و حق و اختلاف‌های یکدیگر را بپذیریم. 

683831 958 محمدرضا زائری: رفتار ما داعشی است!

قرار نیست مثل هم باشیم و مانند یکدیگر بیندیشیم. قرار نیست صد در صد طرف مقابل را تایید بکنیم، اما قرار است با هم زندگی کنیم، قرار است همدیگر را حذف نکنیم. باید دیر یا زود به این واقعیت برسیم که چه حزب‌اللهی و چه ضد‌انقلاب و چه چپ و چه راست، چه زن و چه مرد و. . . همه باید با هم زندگی کنیم. هیچ کس نمی‌تواند دیگری را حذف کند. باید بپذیریم که همه هستیم و همه قدرت و زور داریم، اما قرار نیست با قدرت و زور با هم طرف شویم.

قدرت آن کسی که الان تفنگ در دست دارد یا مثلا قوه قضاییه یا نیروی انتظامی‌را در اختیار دارد، بیشتر از طرف مقابل نیست. طرف مقابل هم به همان میزان قدرت و زور دارد، اما هم‌اکنون قدرتش پیدا نیست. قدرتی که او می‌تواند با حذف معنوی من اعمال بکند، کمتر از قدرت من در حذف فیزیکی نیست. این را باید بپذیریم. همیشه روزگار نشان داده که یک روز این طرف میز هستیم و یک روز دیگر آن طرف میز.

یک روز من در جایگاه قاضی قرار دارم و روز دیگر در جایگاه متهم؛گهی پشت به زین و گهی زین به پشت. این قاعده روزگار است. بنابراین باید بپذیریم که باهم زندگی کنیم و با یکدیگر حرف بزنیم و حرف هم را بشنویم. سپس حرف بهتر را بپذیریم و به آن عمل کنیم. در هر حال، کارهای نکرده زیاد دارم. گفتن همین حرف‌ها ، جا‌انداختن‌ و اصرار بر شنیده‌شدن‌شان بزرگ‌ترین ماموریت من است .

تفریح در فضاهای فرهنگی

اگر تفریح و شادی را از زندگی بگیریم زندگی هدف و ماموریت خودش را نمی‌تواند به‌خوبی محقق سازد، اما مهم این است که تفریح در راستای ماموریت و هدف زندگی قرار بگیرد. کسی که مامور به انجام کاری شده تفریح‌اش هم در ذیل همان ماموریت و در پناه آن تعریف می‌شود. به طور طبیعی شادی‌ها و تفریحات همه ما بر همین اساس تعریف می‌شود. ممکن است نوع تفریحات ما با هم فرق کند؛ یعنی ممکن است لذتی را که من از خواندن یک شعر زیبا و مطالعه می‌برم، کسی نبرد ، اما فرد دیگری این تفریح و شادی را به نحو دیگری برای خود در نظر بگیرد. 

طبیعتا تفریحات ما در فضاهای فرهنگی تعریف می‌شود. با این حال گاه شده که خارج از این فضای فرهنگی در یک روز تعطیل با خانواده به دامان طبیعت یا برای گردش و تفریح به جایی رفته‌ایم. بخشی از این مساله به تعهدی بر‌می‌گردد که در قبال خانواده‌ام دارم و بخش دیگری از آن هم میل طبیعی و شخصی‌ام است.

امثال ما که کارهای فرهنگی و رسانه‌ای انجام می‌دهیم محتوای کارمان را در چنین جاهایی پیدا می‌کنیم. به هر حال اگر بخواهم چیزی بنویسم، مواد آن‌را از خلال مشاهدات و حضورم در فضاهای گوناگون به دست می‌آورم. بنابراین خیلی وقت‌ها از فرصت‌های پیش‌آمده برای تفریح استقبال می‌کنم؛ چون محتوا و مواد اولیه کار را به من می‌دهد. یکی از چیزهایی که خیلی روی آن اصرار دارم این است که این مشاهدات مستقیم و دست اول باشند. به جای اینکه بر بولتن‌ها، رسانه و شنیده‌ها و گفته‌ها تاکید کنم، ترجیح می‌دهم که مسایل را از نزدیک لمس و مشاهده کنم.

این روزها به طور پراکنده فیلم و تئاتر می‌بینم، اما اگر بخواهم به صورت جدی مطلبی یا تحلیلی در خصوص سینما و تئاتر بنویسم، خودم را ملزم می‌کنم که مرتب فیلم و تئاتر ببینم. در دوره‌ای که مجله سینمایی منتشر می‌کردم، خیلی بیشتر از حالا فیلم می‌دیدم و آثار سینمای ایرانی و خارجی را با جدیت دنبال می‌کردم. الان هم در صورتی که دوستی برای دیدن فیلم یا بازدید از گالری از من دعوت کند، اگر وقت داشته ‌باشم، حتما می‌روم.

منبع : همشهری شش و هفت
ارسال دیدگاه