کد خبر : 512961

تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۰۱ زمان : ۱۰:۳۴

کمک گرفتن از فرشتگان

من هارولد یک نظامی بازنشسته هستم. از آنجایی که قدرت شنوایی‌ام ضعیف است، از سمعک استفاده می‌کنم. من و همسرم در شهر زادگاه مان زندگی می‌کنیم. منزل کوچک و راحتی داریم که اتاق‌هایش کنار هم قرار دارند. شبی، حال زن مبدل شده و با صدای بلند از من کمک می‌خواست. لازم به ذکر است که […]

من هارولد یک نظامی بازنشسته هستم. از آنجایی که قدرت شنوایی‌ام ضعیف است، از سمعک استفاده می‌کنم. من و همسرم در شهر زادگاه مان زندگی می‌کنیم. منزل کوچک و راحتی داریم که اتاق‌هایش کنار هم قرار دارند. شبی، حال زن مبدل شده و با صدای بلند از من کمک می‌خواست. لازم به ذکر است که اتاق‌های من و همسرم از یکدیگر تنها چند متر فاصله دارد. آن شب، من در اتاق خودم بودم و همسرم هم در اتاق خودش روی تخت خوابیده بود. همیشه در هنگام خواب، در اتاق خواب‌هایمان را باز می‌گذاشتیم تا اگر کاری با هم داشتیم صدای یکدیگر را راحت‌تر بشنویم.

ولی آن شب که زنم بدحال شده بود و سرش به شدت گیج می‌رفت و نمی‌توانست از جایش بلند شود، هرچه صدایم می‌کند صدایشان نمی‌شنیدم. تا اینکه … ناگهان به حالت خواب و بیداری فرشته‌ای سر تا پا نقره‌ای را دیدم که کنار تختم ایستاده بود و به من اشاره می‌کرد. درخشش عجیب و خیره‌کننده‌ای داشت! بدون این که وحشت کنم فوراً از جایم بلند شدم و بی‌اختیار به سمت اتاق زنم به راه افتادند. وقتی زنم را در آن حال دیدم، ترسیدم و به سرعت او را به بیمارستان رساندم. عجیب آنکه، فرشته نقره‌ای بعد از دادن پیامش محو شد. در بیمارستان مشخص شد که زنم دچار عفونت گوش شده و خدا را شکر مشکل جدی وجود نداشت. من همیشه بر این باور بوده‌ام که هر کسی ۱ فرشته محافظ دارد.

چند سال قبل، وقتی در بیمارستان بستری بودم، پزشکان ۱۰% به خانواده‌ام امید زنده ماندم را داده بودند. همه خانواده در بیمارستان جمع شده بودند و برای مداوا دعا می‌کردند. بعد از آنکه از اتاق عمل بیرون آمدم و در بخش مراقبت‌های ویژه بستری شدم، خودم هم زنده بودنم را باور نمی‌کردم، ولی پرستار خیلی مهربانی در بخش بود که مدام به من سر می‌زد و همیشه مرا شرمنده الطافش میکرد.

نمی‌دانم چرا با دیدنش آرامش عجیبی به من دست داد وقتی بالاخره به بخش منتقل شدم، پرستار مهربان بخش ویژه به اتاقم آمد، نگاه درست و فردی به من انداخت و بدون به زبان‌ آوردن کلمه‌ای رفت و بعد از آن هرگز موفق به دیدار مجددش نشدم. وقتی از بیمارستان مرخص شدم، به فکر افتادم که با خریدن هدیه‌ای منحصر به فرد برای آن پرستار مهربان و استثنایی، به نحوی از آن همه الطاف و زحمات بی‌شائبه اش تشکر کنم.

پ روزی به بیمارستان رفتم و از خدمه آن جا سراغ آن پرستار را گرفتم. ولی هیچ کس او را نمی‌شناخت، تمام مشخصات ظاهری او را دادم ولی هیچ کس نمی‌توانست او را شناسایی کند. حتی دکتر معالج هم چنین پرستاری را نمیشناخت، خیلی عجیب بود! پرستار روزهای زیادی از من مراقبت کرده بود، پس چطور کسی او را نمی‌شناخت؟ مگر او کارمندان بیمارستان نبود؟ هنوز هم نتوانسته‌ایم توضیحی موجه برای آن پیدا کنیم؛ فقط به این نتیجه رسیده‌ام که قطعاً او فرشته محافظ من بود. همان فرشته که جانم را نجات داد و بعد هم با فرستادن من به اتاق زنم، جان او را هم از مرگ حتمی نجات داد!

ارسال دیدگاه