کد خبر : 5853

تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۱۷ زمان : ۷:۰۰

فایده مدرسه

شما یک آدم حسابی به من نشان بدهید که از مدرسه رفتنش راضی باشد من اسمم را عوض می‌کنم!! این جمله را در کتابی خواندم و نمی‌دانم گوینده اش آدم حسابی بود یا نه. اما دلم به حالش سوخت. معلوم نبود در مدرسه چه بلایی به سرش آورده بودند. آن آقای ایکس در ادامه حرفهایش […]

شما یک آدم حسابی به من نشان بدهید که از مدرسه رفتنش راضی باشد من اسمم را عوض می‌کنم!!

این جمله را در کتابی خواندم و نمی‌دانم گوینده اش آدم حسابی بود یا نه. اما دلم به حالش سوخت. معلوم نبود در مدرسه چه بلایی به سرش آورده بودند. آن آقای ایکس در ادامه حرفهایش گفته بود: هرگز اجازه نداده ام مدرسه جلوی پیشرفت مرا بگیرد.

این دیگر از آن حرفها بود و بوی توطئه و از این چیزها می‌داد. مثلاً از خود من حساب کنید. هر چه دارم و ندارم از مدرسه دارم و ندارم!!

اولین بار در مدرسه بود که فهمیدم بابا نان دارد. وگرنه تا حالا از گرسنگی مرده بودم. هرچند دارا انار و خیلی چیزهای دیگر هم داشت که بابا اصلاً روحش خبردار نبود.

اگر مدرسه نبود، چطور میتوانستم فرق دارا و بابا را بفهمم. یادم است بعد از دوران مدرسه، حسابی چاق و چله شدم. آن وقت بود که تازه قدر مدرسه را ملتفت شدم. چون هر سال سه ثلث و هر ثلث چندین امتحان بود و بر هر امتحان ترسی واجب و ترسی تهی‌کننده قالب! آن درسهای شیرین و دوست داشتنی و بهترین روش آب‌کردن چربی‌های اضافی و حتی گوشتهایی بود که با هزار بربری و آش کشک به تنم وصله شده بود.

اگر مدرسه نبود کجا میتوانستم مثل بلبل انگلیسی و عربی چه چه بزنم؟ حالا میتوانم با زبان انگلیسی حرفم را به تمام دنیا بزنم. همین چند وقت پیش توی نمایشگاه کتاب با یک هندی کلی انگلیسی بلغور کردیم. او گفت : چرا آمده ای نمایشگاه؟ گفتم: I am a book. او هم کلی خندید. از هم صحبتی با من خیلی خوشش آمده بود. خوشحال بودم که پیش یک نفر خارجی کم نیاوردم و آبروداری کردم. اینها همه‌اش حاصل زحمتهایی است که در مدرسه برایم کشیده اند.

البته همه اش آموزش خشک و خالی نبود. پرورش هم بود. الحق که سنگی تمام گذاشتند و ما خیلی پرورده شدیم. خود من نوع دوستی را از همان میز و نیمکتهای مدرسه دارم و همیشه برای نفر جلویی و بغل دستی هایم احترام زیادی قائل بودم. مخصوصاً موقع امتحانات.

هرجایی که هستند، لال و بی‌زبان از دنیا نروند. عرضم را زیادی طول نمی‌دهم. من یکی، از مدرسه رفتن خیلی راضی‌ام و اصلاً راضی نیستم اسمم را عوض کنم. چون اول نام فامیل من حرف «ی» بود. یعنی جزو آخرین نفرهای لیست کلاس و صفحه دوم دفتر! همیشه به اسمم افتخار میکردم و آنهایی که اسمشان با الف شروع می‌شد خیلی خیلی حسودی‌ام را می‌کردند. ته کلاس، آن بهشت پنهان یادش بخیر.

ارسال دیدگاه