کد خبر : 527007

تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۱ زمان : ۶:۰۳

غربت مظلومانه حضرت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

کوفه که به خاطر نهضت‏ براى مسلم «وطن‏» شده بود، اینک به غربت تبدیل شده است و مسلم، غریبى در وطن! مسلم براى یافتن خانه ‏اى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچه ‏ها غریبانه مى ‏گشت و نمى ‏دانست ‏به کجا مى ‏رود. سر از محله « […]

مسلم بن عقیل غربت مظلومانه حضرت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

کوفه که به خاطر نهضت‏ براى مسلم «وطن‏» شده بود، اینک به غربت تبدیل شده است و مسلم، غریبى در وطن! مسلم براى یافتن خانه ‏اى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچه ‏ها غریبانه مى ‏گشت و نمى ‏دانست ‏به کجا مى ‏رود.
سر از محله « بنى‏ بجیله‏» درآورد. همه درها بسته بود و هر کس، سوداى سلامت و آسایش خویش را در سر داشت.
زنى به نام «طوعه‏»، جلوى خانه ‏اش ایستاده، نگران و منتظر پسرش بود. طوعه شیعه و هوادار مسلم بود، اما این غریب را نمى ‏شناخت. مسلم، جلو رفت و سلام داد و آب خواست…
زن آب آورد. مسلم نوشید و ظرف را به طوعه باز پس داد. زن ظرف را در خانه گذاشت و برگشت. دید که این مرد،همچنان ایستاده است. زن پرسید:
– مگر آب نخوردى؟
– چرا.
– پس به خانه‏ ات و نزد خانواده خودت برو!
– … .
– گفتم برخیز و به خانه خویش برو! بودن تو در این جا براى من خوب نیست، من راضى نیستم.
– من که در این شهر خانه و کسى را ندارم!
– مگر تو کیستى و از کجایى و… .؟
– من مسلم ‏بن عقیلم… آیا ممکن است نیکى کنى؟ شاید روزى بتوانم جبران کنم! « طوعه‏» وقتى مسلم را شناخت، او را به درون منزل دعوت کرد و با نهایت ‏احترام و خضوع،از او پذیرایى کرد. (۱)
این زن فداکار، که به مردان پیمان‏ شکن و سست عنصر و ترسو درس شهامت و وفا مى ‏آموزد، دین خویش را به مکتب و راه حسین(ع) ادا کرد و به وظیفه‏ اش در قبال سفیر و نماینده آن حضرت در نهضت، عمل نمود و در خدمتگزارى مسلم از هیچ چیز کوتاهى نکرد. اما مسلم، شورى دیگر در سر داشت. از سویى به بى وفایى مردم مى ‏اندیشید و از سویى به نامه و گزارشى فکر مى‏ کرد که به حسین‏ بن على(ع) فرستاده و از وى خواسته بود که بسرعت،خود را به کوفه برساند که زمینه از هر جهت آماده است، و از دیگر سو سرنوشت‏ خویش را در « شهادت‏» مى ‏یافت و در اندیشه پایان کار و سرانجام این نهضت و فرداى حوادث بود.
و… غذا نخورد. شب را به عبادت و تهجد پرداخت و نخوابید. فقط سحرگاهان اندکى خواب چشمانش را فرا گرفت و امیرالمؤمنین را دید و خواب شهادت را و مهمان على شدن را. (۲)
لحظه‏ هاى آن شب براى مسلم معناى دیگرى داشت. شب قدر بود. شب آخر بود. انتظار آن را مى‏ کشید که در همان جا به سراغش بیایند تا دستگیرش کنند.
پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران « ابن‏ زیاد» بود. شب که به خانه آمد، از حرکات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غیرعادى شد. با کنجکاوى فراوان بالاخره فهمید که مهمان خانه‏ شان کسى جز مسلم‏بن عقیل نیست. بسیار خوشحال شد، که اگر به والى شهر خبر دهد، جایزه خواهد گرفت. گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد که به کسى نگوید (۳) ، ولى صبح زود،خبر را به وابستگان عبیدالله بن زیاد رسانده بود. این به دنبال حوادث همان شب در کوفه و مسجد بود.
آن شب، خانه گردى وسیع در کوفه شروع شد. راههاى خروجى شهر زیر کنترل قرار گرفت و عده‏ اى هم دستگیر شدند. عبیدالله، مطمئن شد که کسى از یاران مسلم نمانده و مراکز مقاومت نهضت،درهم شکسته است. همان شب، اعلام کرد که همه در مسجد جامع، جمع شوند. مسجد پر از جمعیت ‏شد.
ابن ‏زیاد، با جوش و خروش، براى مردم، سخنانى تهدیدآمیز، همراه با تطمیع، بیان کرد. قساوت و خشونت از گفتارش مى‏ بارید. بیشترین تهدید، نسبت‏به کسانى بود که به مسلم پناه دهند و مژده جایزه به کسى داد که مسلم را یا خبرى از او را نزد او بیاورد. به « حصین‏ بن نمیر»،رئیس پلیس شهر، دستور اکید داد تا شهر را دقیقا زیر نظر و کنترل خود بگیرد و براى یافتن مسلم، خانه‏ ها را بگردد. پس از این سخنان، از منبر به زیر آمد و به قصر بازگشت. (۴)
فرداى آن شب، ابن‏ زیاد، دیدار عمومى داشت. محمدبن اشعث (۵) را هم در مجلس، کنار خود نشانده بود و از خدماتش تعریف مى کرد و دیگران هم حاضر بودند. پسر طوعه،که از بودن مسلم در خانه خودشان، خبر داشت، ماجراى شب گذشته را به پسر محمدبن اشعث نقل کرد. او هم خبر را آهسته در گوش محمدبن اشعث گفت. وقتى ابن ‏زیاد، از ماجرا مطلع شد، به او ماموریت داد که مسلم را نزد وى حاضر سازد. (۶)
اما دستگیرى مسلم و آوردنش پیش عبیدالله زیاد، کار آسانى نبود. از این رو ابن‏ زیاد، شصت، هفتاد نفر از قبیله قیس را، همراه و تحت فرمان محمد اشعث قرارداد تا براى گرفتن و آوردن مسلم به خانه طوعه بروند.
 .

پی نوشت‌ها :
۱٫ شیخ مفید، ارشاد،ج‏۲، ص‏۵۵٫
۲٫ شیخ عباس قمى، نفس المهموم، ص‏۵۰٫
۳٫ کامل ابن‏اثیر، ج‏۴، ص‏۳۱٫
۴٫ همان، ص‏۳۲٫
۵٫ یکى از مهره ‏هاى کثیف و سرسپرده به ابن‏ زیاد.
۶٫ کامل ابن اثیر، ج‏۴، ص‏۳۲٫

منبع : جام نیوز
ارسال دیدگاه