کد خبر : 23660

تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۲۷ زمان : ۶:۴۷

طنز خنده دار / ماهیگیر خنده رو

از سری طنزهای خنده دار و جالب ، امروز می‌رویم سراغ یک ماهیگر که با یک تاجر به بحث و گفتگو نشستند. این طنز خنده دار و عبرت آموز را حتماً تا پایان بخوانید. روزی مرد ماهیگیری در ساحل زیبای رودخانه ای ارام لم داده بود و در حالی که مثل خمیر وا رفته بود […]

از سری طنزهای خنده دار و جالب ، امروز می‌رویم سراغ یک ماهیگر که با یک تاجر به بحث و گفتگو نشستند. این طنز خنده دار و عبرت آموز را حتماً تا پایان بخوانید.

روزی مرد ماهیگیری در ساحل زیبای رودخانه ای ارام لم داده بود و در حالی که مثل خمیر وا رفته بود و به امواج آرامش بخش خیره شده بود، می‌خواست تا دیر نشده از گرمای آفتاب غروب لذت ببرد.

او چوب ماهیگیری‌اش را محکم در شن‌های ساحل فرو کرده بود و منتظر بود قلاب تکانی بخورد تا بلند شود و ماهی به دام افتاده را صید کند. در همین موقع سر و کله مرد تاجری پیدا شد. او آمده بود از ارامش ساحل رودخانه استفاده کند و کمی گرفتناری‌هایش را فراموش کند.

مرد تاجر که متوجه ماهیگیر شده بود، شاخک‌هایش حساس شد و از خود پرسید: چرا این مرد اینقدر بی خیال لم داده و بلند نمی‌شود و تلاش کند ماهی بیشتری بگیرد؟

برای همین به ماهیگیر نزدیک شد و گفت: گمان نمی‌کنم فقط با فرو کردن چوب در شن‌ها ماهی زیادی بگیری! بهتر نیست چوب را بیرون بکشی و ماهی بیشتری بگیری؟

مرد ماهیگیر لبخندی زد و گفت: چوب را بیرون بکشم که چی؟

او گفت: کوفت که چی! اگر چوب را بیرون بکشی و بیشتر عرق بریزی، می‌توانی تور بزرگی بخری و ماهی های زیادی بگیری.

مرد ماهیگیر دوباره لبخند زد و گفت: که چی بشود؟

مرد تاجر جواب داد: می‌توانی با فروش ماهی زیاد، پول زیادتری کاسب شوی و یک قایق بخری تا با آن ماهیهای بیشتری صید کنی. اگر هم حال قایق سواری نداری، اقلاً میتوانی چوبهای بیشتری بخری و در همه جای ساحل فرو کنی.

ماهیگیر دوباره پرسید: بالأخره که چی؟

مرد تاجر که رفته رفته عصبانی می‌شد، گفت: آخر چرا نمی‌فهمی؟ فکرش را بکن. اگر یک قایق بخری کم‌کم وضعت توپ می‌شود و می‌توانی چوب‌ها و قایق‌های بیشتری بخری و برای خودت کارگر استخدام کنی تا با چوب‌ها و قایق‌هایت کار کنند و تا لت بخواهد ماهی بگیرند.

مرد ماهیگیر با همان لحن آرام و لبخندی که از لبهایش محو نمی شد برای چندمین بار تکرار کرد: فرض کن قایق‌های زیادی خریدم و چوب‌های زیادی در همه جای ساحل فرو کردم. آخرش چی؟

مرد تاجر که از کوره در رفته بود و رنگش سرخ شده بود، فریاد زد: چه طوری به تو حالی کنم؟ اگر مثل بچه آدم حرف گوش کنی، آنقدر پول دار می‌شوی که به یک میلیاردر بگویی تتمه حساب و مجبور نشوی برای امرار معاش کار کنی. آن وقت می‌توانی بقیه عمرت را در این ساحل زیبا لم بدهی و بی‌خیال دنیا غروب خورشید را تماشا کنی و تا دیر نشده از زندگی لذت ببری.

مرد ماهیگیر در حالی که هنوز لبخند می‌زد گفت: فکر می‌کنی الآن چه‌کار دارم می‌کنم؟

.

.

.

شما خواننده گرامی هم می‌توانید اگر طنز خنده دار سراغ دارید، برای ما راسال کنید تا با نام خودتان در مجله اینترنتی برای هزاران نفر به نمایش بگذاریم.

ارسال دیدگاه