کد خبر : 908

تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۳۰ زمان : ۴:۰۰

ایمان و پشتکار، عوامل خوشبختی و موفقیت/ یک داستان واقعی

دکتر به من گفت که دیگر هرگز راه نخواهم رفت… مادرم به من گفت که باز هم راه خواهم رفت… و من مادرم را باور کردم! بگذارید از دختری برایتان بگویم که در خانواده‌ای فقیر در آلونکی در مناطق دورافتاده‌ی تنسی به دنیا آمد. او بیستمین فرزند از بیست‌ودو فرزند خانواده بود که ضعیف و […]

دکتر به من گفت که دیگر هرگز راه نخواهم رفت…

مادرم به من گفت که باز هم راه خواهم رفت…

و من مادرم را باور کردم!

بگذارید از دختری برایتان بگویم که در خانواده‌ای فقیر در آلونکی در مناطق دورافتاده‌ی تنسی به دنیا آمد. او بیستمین فرزند از بیست‌ودو فرزند خانواده بود که ضعیف و نارس به دنیا آمد و به زنده‌ماندنش امیدی نبود. در سن ۴ سالگی ابتلایش به ذات‌الریه و سرخک، موجب فلج و بلا استفاده‌شدن پای چپش شد. مجبور بود بست‌های فلزی به پایش ببندد، ولی خوشبختانه مادری داشت که هنوز او را تشویق کند.

مادر به دختر کوچک و باهوشش گفت که علی‌رغم بست‌ها و پای فلجش می‌تواند هرآن‌چه را که در زندگی می‌خواهد انجام دهد. گفته بود که تنها نیازش، داشتن ایمان، پشتکار، شهامت و روحی شکست‌ناپذیر است.

بنابراین در سن ۹ سالگی این دختر کوچک بست‌ها را از پایش برداشت و بر خلاف گفته‌ی دکترها سعی کرد بدون آن‌ها قدم بردارد.

در طی ۴ سال، راه‌رفتنش بهبود یافت و این از نظر پزشکی تعجب‌آور بود.

 

running 300x120 ایمان و پشتکار، عوامل خوشبختی و موفقیت/ یک داستان واقعی

ایمان و پشتکار، عوامل خوشبختی و موفقیت

 

در این زمان خیالاتی به سرش آمد و آن این بود که دوست داشت بهترین زن دونده‌ی جهان باشد. واعاً منظور او چه بود؟ آیا می‌توانست با آن پا چنین دونده‌ای بشود؟

او در ۱۳ سالگی در یک مسابقه شرکت کرد و آخر شد… آخر آخر. در هر مسابقه‌ای که در مدرسه شرکت می‌کرد و در همه‌ی مسابقه‌ها به مقام آخر می‌رسید. همه از او می‌خواستند که دیگر ادامه ندهد و از این کار دست بردارد.

با این همه، یک روز، او نفر یکی‌مانده‌به‌اخر شد و بعد روزی رسید که او یک مسابقه را برد. از آن روز به بعد، ویلما رادولف در هر مسابقه‌ای که شرکت کرد برنده شد.

ویلما وارد دانشگاه ایالتی تنسی شد و در آن‌جا اد تمپل مربی ورزش را ملاقات کرد. او متوجه روحیه‌ی شکست‌ناپذیر دختر، ایمان، و استعداد درخشان و طبیعی‌اش شد و به تعلیم ویلما پرداخت، به‌طوری که در سال ۱۹۶۰ در مسابقات المپیک رم شرکت کرد.

او در مقابل بهترین دونده‌ی زن جهان که یک دختر آلمانی به نام یوتاهین بود، قرار گرفت. تا به حال کسی نتوانسته بود یوتا را شکست دهد، ولی در دوی صدمتر با مانع، ویلما رادولف برنده شد!

او در دوی دویست‌متر دوباره یوتا را شکست داد، درنتیجه یوتا توانست دو مدال طلای المپیک را به‌دست آورد!!

عاقبت، نوبت به دوی چهارصدمتر امدادی رسید. ویلما بار دیگر در مقابل یوتا قرار گرفت. در تیم ویلما دو دونده‌ی زن اول به خوبی چوب‌ها را به یکدیگر رساندند اما وقتی ‌که دونده‌ی سوم می‌خواست چوب را به ویلما برساند، به علت هیجان زیاد، چوب را انداخت. ویلما، یوتا را دید که چوب خودش را گرفته و در مسیر می‌دود. امکان نداشت کسی بتواند این دختر چابک و سریع را بگیرد، ولی ویلما این کار را کرد! ویلما رادولف سومین مدال طلای خودش را به دست آورد.

آنها می‌گفتند او اولین زنی است که در یک دوره از مسابقات المپیک سه مدال طلا را از آن خود کرده است، در حالی که بعضی‌ها می‌گفتند او هرگز دوباره راه نخواهدرفت.

ارسال دیدگاه